خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

خاطرات من و شووری

خونه اونجاست که صداته پر عطرنفساته جایی که رو در و دیوار همه جا نقش اون چشاته

عید+ سر سنگینی!!!

سلام خانما و آقایان محترم! بله من بالاخره قدم رنجه کرده و تشریف آوردم نمیدونم چرا اصلا حس اومدن نبود!

عیداتون مبارک البته با تاخیر عیدیا هم مبارک!!! من که هیچی عیدی نگرفتم تعجب نکنید خانواده ی همسری منو پیچوندن و ما که عیدی دادن به عروسی که تو دوران عقده رو بسیار مهم میدونیم بسیار جلوی خانوادمون ضایع شدیم! پارسال عید قربان بله بورون ما بود یعنی من و نوید رسما مال هم شدیم! ما تصمیم گرفتیم با خواهریمینا شام بریم بیرون و از این برنامه ها که خراب شد به دلایلی و بسیییییییار روز بدی بود! بیخیال! روز عید هم خودمون زنگ زدیم به خانواده ی شووری و عیدو تبریک گفتیمو عرض ادب کردیم. شبم نامزدی دعوت داشتیم که رفتیم ,عروس و برده بودن همون آرایشگاهی که من واسه نامزدیم رفته بودم ولی انصافا منو خیییییلی بهتر درست کرده بود! http://ownnote.persiangig.com/SMile./98.gif

امسال عید غدیر جالبی داشتیم ما تا حالا تو فامیل سید نداشتیم که بهش سر بزنیم ولی شووریه من سیده! از روز قبل رفتیم خونه ی مادر شووری از صب عید یه سره براشون مهمون میومد خیییییلی خوش گذشت البته خسته هم شدیم ولی من شلوغی رودوست دارم. پدر شووری دبیر ورزشه از مدرسه همکارا و بچه ها اومدن اونجا واسه تبریک عیدخیلی صحنه ی جالبی بود یه عالمه بچه مدرسه ای! تازه یه سرودم خوندن و کلی ما کیف کردیم!

صبح عیدم راه افتادیم سمت خونه ی ما بالاخره خونه ی نویدو تحویل دادن البته من هنوز نرفتم خونشو ببینم! بنابراین مامان باباشم باهامون اومدن تا برن خونه رو بچینن کلی وسایل آوردیم کلی هم باید بخرن! در هر صورت خدا رو شکر که بالاخره خونه رو تحویل دادن! smile emoticon kolobok

خواهر شوهری از کیش برام یه بلوز سوغاتی آورده دستش درد نکنه مادر شوهریم یه بلوز بهم داد! پدر شوهریم 10 تومن به عنوان تبرک!

خدا میدونه که عیدی و این چیزا اصلا برام اهمیتی نداره و همین که خانواده ی شووری خوبن برام کافیه فقط جلوی خانوادم خجالت میکشم مخصوصا که من 3تا خواهر دارم که همه ازدواج کردن و همیشه بهترین عیدی ها رو براشون می آوردن دیگه چه میشه کرد!

روز عید غدیر عکسای نامزدیمو برده بودم خونه ی مادر شووری که همه ی فامیلاشون دیدن و خییییییییلی خوششون اومد و یه سره تعریف میکردن. مادر شووری و خواهر شووریم یه سره وان یکاد میخوندن به من فوت میکردن میگفتن عروسمون چشم نخوره! مژهو من کلی میذوقیدم!

آخی من بعضی وقتا دلم میخواد لپ پدر شوهریو بکشم اینقد که دوسش دارم خیییییییییییلی عسله به نظر من که جاش وسطه بهشته اینقده که آدم خوبیه! تو خونه که یه سره کار میکنه تا این حد که هر چی از مادر شوهری میپرسم میگه من نمیدونم از باباجون بپرس! whistlingاونقد دوسش دارم که هی به نوید میگم کاشکی من زن بابات بودم! الان دیگه نوید به باباش حسادت میکنه و رقیب عشقیه نوید باباشه! عجب خوش شانسی بوده این مادر شوهر من که مرد به این باحالی و خوش اخلاقی تور کرده!چشمش نکنم یه موقه! تازه مادر شوهری 5 سال از پدر شوهری بزرگتره! خواهر شوهریم 1سال و نیم از شوهرش بزرگتره فقط من تو خانوادشون از شوهری کوچیکترم!( البته فقط 3 ماه)whistling یه بار پدر شوهری بوتای منو واکس زده بود! من خیلی شرمنده شدم و البته بازم عاشق! خلاصه که مادر شوهری نمیدونه که رقیب داره اونم چه رقیبی عروسش!!!!!

جمعه مامانم پسرخالمو پاگشا کرده بود تقریبا براشون عروسی گرفته بود البته من و خاهرانم بسیاری از خرجایی که مامانم در نظر گرفته بودو حذف کردیم! والا چه معنی داره کلا!!!!کلا که این چند روزه من بسیار کار کرده ام!

پی نوشت: 2 روزیه با نوید خییییلی سر سنگین رفتار میکنم! ازش یکم دلگیرم! فعلا قصد ندارم برم خونشو ببینم! ولی پیشی کوچولو بدون خیییلی دوست دارم! حتی وقتی خیییلی سرد باهات برخورد میکنم! ولی بدون حقته! الهی بگردم که هی بهم میگه چرا اینقد سرد شدی!؟ خب دیگه تا دوباره پسر خوبی نشی همینه که هست!

بعدا نوشت: من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی

                                                             ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم!!!

این شعرو واسه نوید smsکردم سریع زنگ زد که تو رو خدا چی شده و ... بعد پاشد اومد خونمون کلی مسخره بازی درآورد که دیگه من نتونستم به قیافه گرفتنم ادامه بدمو زدم زیر خنده! هی بهم میگه این شعرا مال رو دیوارای زندانه! کلی هم ادا در آورد! از اینکه این مدلی فضا رو یکم به نفع خودش عوض کرد خوشم اومد ولی همچنان قیافه خواهیم گرفت!!!

روزهای من 2!

سلام دوستای خوشملم!

بریم سر ادامه ی مطالب!

-چند وقت پیش بانوید خوشحال رفتیم بوستان گفتگو که نمایشگاه گل و گیاه و ببینیم البته به پیشنهاد من!نویدم اونروز لباس گرم نپوشیده بود بچم سردش بود هی به من میگفت خانمی مطمینی هنوز هست؟ منم هی میگفتم آره بابا!  خلاصه رفتیم تو پارک پرنده پر نمیزد هی شووری میگفت ببین غیر از ما هیچ موجود زنده ای تو پارک نیست بیا بریم تو ماشین من سردمه! منم مقاومت میکردم که باید بریم! آخر سرم فهمیدیم نمایشگاه تموم شده و نمایشگاه ترافیک!!! زدن! طفلک متعجب به من نگاه میکرد می گفت همچین با اعتماد به نفس میگفتی نمایشگاه هست که من فک کردم تواز مسوولین نمایشگاهی! منم اصلا به روی خودم نیاوردم و تازه میخواستم خیسش کنم ( آخه سردش بود خیلی کیف میداد)!

-یه عروسی رفتیم که 2 ساعت تو ترافیک بودیم تابرسیم(کلا از اول پاییز دوباره ترافیک وحشتناک شده) من یکی از لباسایی که از شوی لباس خریده بودمو پوشیدمHippie و کلی واسه خودم ذوق کردم ولی نویدی نیومد آخه فردا صبحش به کار مهم داشت!

-چیدمان اتاقمو عوض کردم واسه کفشم یه موکت یاسی طرحدار خوشگل خریدم آخه دیگه خسته شده بودم اینقد این سنگا رو سابیده بودم! تازه از وقتی موکت کردم هم اتاقم بزرگتر شده هم من و نویدی توش راحتتریم!

-یه روز روزه گرفتم شووری اومد دنبالم بریم بیرون بچم نمیدونست من روزه ام یهو دیدم جلو یه رستوران واستاده میگه میدونم توام ناهار نخوردی!نمیدونستم بهش چی بگم! گفتم بریم ولی واسه من غذا نگیر اصرارم نکن که چیزی بخورم, خودت میدونی که کم غذام!نویدم گفت مگه میشه بالاخره یه ذره که باید بخوری! آخر مجبور شدم بگم روزه ام! کلی تعجب کرد و دعوام کرد آخه تو ماه رمضونشم هی میگه تو روزه نگیر ضعیفی تو! نمیدونم چرا اینقد من به نظرش ضعیف میام! خلاصه به اصرار من نوید یه ساندویچ خورد از اون روزه بیچارش کردم که تو جلوی یه آدم روزه ساندویچ خوردی من که خیلی دلم خواست!!! چند روز بعدش در اثر smsها و حرکات جلف بنده رفته بود همون ساندویچ و برام گرفته بودو اصرار میکرددیگه اذیتش نکنم ولی خوب چیکار کنم که اذیت کردنش خیلی کیف داره!

-یه دکتر پوست هست که 2 ساله دارم میرم پیشش واسه مراقبت بیشتر و بهتر از پوستم و موهام! Surpriseنه جوش دارم نه لکی نه مرگی ولی مرض دارم پول خرج کنم! این سری که رفتم پیشش یه نسخه برام پیچید 100 هزار تومن تازه من اصلا قصد دارو گرفتن نداشتم همراه خواهرم رفته بودم فقط 2 تا سوال بیجا پرسیدم اونم یه نسخه داد دستم!یه کرم مرطوب کننده بهم داده که فک کنم محتوی آب و گلاب خودمون باشه فقط یه سفر رفته فرانسه 43 هزار تومن خریدمش! من ادب نمیشم که دفعه ی قبل 380 هزار تومن پیاده شدم هر بار میرم پیشش موقه ی برگشت تا خونه گریه میکنم که این چه حماقتی بود کردی دختریول ولی باز سریه بعد منو جو میگیره! هنوز از خریدای شوی لباس و پولی که باید به دانشگاه بدم داغ بودم که این یکیم اضافه شد!استرس

-2 روز پیش با نویدی رفتیم بوستان نهج البلاغه(دره پونک) خیییلی قشنگه جون میده واسه قدم زدن و لاو ترکوندن!ولی من و نوید رو مود مسخره بازی بودیم بنابراین هیچ لاوی نترکوندیم به جاش کلی همدیگه رو مسخره کردیمو خندیدیمgirl_haha.gif و از هوای باحال و مناظر باحال اونجا لذت بردیم! تازگیا اونجا یه سینما 4 بعدی زدن! ما هم که تا حالا ندیده بودیم رفتیم بلیط فروشه گفت الان فیلمه خانه ی ارواح و داریم! خلاصه ما هم رفتیم صندلیاش کمربند داشت و بهمونم عینک دادن من واسه این چیزا ذوق میکردمو نویدم میخندید! خیییییلی جالب بود من که کلی حال کردم صندلیاش متحرک بود و با اتفاقای  تو فیلم عقب جلو میرفت و تکون میخورد! بعد وقتی تو فیلم باد می اومد واقعا باد میزد تو صورت آدم! یه جاش سر یه مرد رو با گیوتین زدن خونش پاشید ( واقعا رومون آب پاشیدن) من کلی هیجان زده شدم!

-این روزا قهوه ی تلخ و میبینمو کلی باهاش حال میکنم! دو مجموعه ی اولشو با شووری با هم دیدیم و قرار بود همه رو با هم ببینیم ولی من شووریو پیچوندمو بقیه شو تهنا تهنا دیدم!آخه شووری من چیکار کنم که تو وقت نداری ! تازه کلیم فیلمای باحال داریم که ببینیم ولی شووری وقت نداره به منم میگه تهنا نبین!!!

-12تا cdمربوط به تغذیه است مال دکتر روا زاده! حرفاش به نظرم خییلی درسته(حرفای تغذیه ایش صرفا کاری به سیاستش ندارم) ولی نمیشه عملیشون کرد مثلا میگه هیچکدوم از مواد کارخونه ای رو نخورید خب! یعنی زندگی تعطیل!پس کاری نمیشه کرد!خلاصه من که یهو متحول شدم نوشابه و چای و گذاشتم کنار! اما بعد از چند روز دوباره به چای رو آوردم ولی دارم سعی میکنم که نوشابه رو کلا حذف کنم چیز بیخودیه!ولی اصلا نمیتونم از دلستر بگذرم!

شرمنده که طولانی شد! 

مواظب خودتون باشید.


روزهای من!

سلام علیکم و رحمة ا... و برکاة!http://ownnote.persiangig.com/Smile/51.gif

من آپ کردم!!! چون خیلی اتفاق رخ داده همه رو تیتروار تعریف مینمایم!

-خدا رو شکر نوید افتاد تو یه دانشگاه و کارای حقوقی(که مربوط به رشتشم بوده) بهش افتاده و از همه مهمتر اینکه ساعت کاریشم خیلی کمه!فقط راهش دوره که اشکال نداره مزایاش بیشتره!http://ownnote.persiangig.com/Smile/49.gif

-شووری یه خونه ی کوچولو تو شریعتی رهن کرده که نمیدونم چرا مستاجرای قبلیش خونه رو تحویل نمیدن!

-یه روز در میون نویدیه گلم میاد بهم سر میزنه که خییلی خوشحالم!

ـنویدی شام تموم شدن آموزشیش ما(من مادرم خاهرم شوهر خاهرم)رو برد آتیشه! واقعا مرغ سوخاریه اسپایسیش حرف نداره پیشنهاد میکنم حتما یه سری اونجا برید که خییلی حال میده!36_1_51.gif

-چند وقتی اصلا حال روحیه خوبی نداشتم واسه همین با شووری رفتم خونشون و چند روزی اونجا موندم خدا رو شکر بهتر شدم مرسی شووری که اینقد بهم محبت کردی و هوامو داشتی که خوب شدم! خیلی با گریه هام عذابت دادم میدونم شرمندتم عزیزم!

-واسه تسویه حساب و انجام کارای فارق التحصیلی رفتم دانشگاه با اینکه ۷ترمه درسم تموم شده بود هنوز واسه تسویه نرفته بودم به من میگن دانشجوی نمونه(من ورودیه ۸۵ بودم)خییییییلی کار سختی بود همش آدمو پاس میدادن از این ور به اون ور واسه امضا گرفتن! چون من خوابگاهم داشتم که کارم ۲ برابر بود!در آخر من باید۵۰۰هزار تومن بدم دانشگاه!بابا مثلامن دانشگاه دولتی درس خوندم!البته هنوز کارام تموم تموم نشده چندتا امضا مونده که دادم به یکی از دوستام که خونشون اونجاست بره بگیره! این ساعت نمازو ناهار منو کشته بود کلی باید پشت در بسته ی اتاق بشینی تا یه امضا بگیری! از آخرین امکانات دانشجویی هم استفاده کردم از دانشگاه ۶تا بلیط نیم بهای فیلم ملک سلیمان و گرفتم و با خانواده ی شووری رفتیم سینما! فیلمش بدک نبود یعنی جلوه های ویژه اش خیلی خوب بود ولی به نظر من فیلمنامه ی خوبی نداشت یعنی یه نویسنده ی قوی میطلبید تا تاثیرگذار باشه! و همه ی فیلم تو جنگ سپری شد آخرش نوشت پایان قسمت اول یعنی میخان باز ادامشو بسازن؟!!همون شب با خانواده ی شووری شام رفتیم بیرون و کلی خوش گذشت یه لحظه که با شووری تنها شدیم سر یه  چیز خیییلی مسخره و در اوج شادی من و نوید دعوامون شد و منم که آماده ی گریه بودم کلی گریه کردمgirl_cray2.gif و نویدم پابه پام اشک ریخت خیلی موضوع مسخره ای بود هیچکدوم باورمون نمیشد چرا اونجوری شد یهو!حین گریه هی قربون صدقه ی هم میرفتیم که گریه نکن!!! نمیدونم پس چرا دعوا کردیم اصلا!!!!

ـخونه خواهرشووریم رفتیم خوش گذشت۲شب اونجا بودیم  که شبا میرفتیم شام بیرون و گشت و گذار ! خواهر شووری در یک اقدام عجیب ۳۰ کیلو پیاز گرفته بود که پیاز داغ درست کنه بذاره تو فریزر خیلی کارش عجیب بود به نظرم آخه تازه عروسه مثلا!الان به جای اینکه صفا کنه از این کارا میکنه نمیدونم والا هر کی یه سبک واسه زندگیش داره دیگه من که اصلا این کارا رو نمیپسندم ولی حتما اون این مدلی حال میکنه دیگه!منم یه کم کمکش کردم ولی بیچاره خودش خیییلی گناه داشت طفلک!

تو قزوین درست روبروی دانشگاه اسبقمون نمایشگاه کتاب زدن که رفتیم و من چندتایی هم کتاب خریدم!Reading a Book اونجا یه اتفاقی افتاد ناراحتم کرد مشابهش تو سینما هم پیش اومد اگه یه بار دیگه اتفاق بیاقته اون موقه تعریف میکنم تا نظر شما رو هم بدونم ببینم باید چیکار کنم؟!!Whoop De Dooالبته اون شب و خراب نکردمو اصلا به روی خودمم نیاوردم!

راستی من کارت الکترونیکیه کتاب دارم که توش پول میریزم ولی نمیدونم چرا رمزشو گم کردم! هر کی میدونه به منم بگه تا خانواده ای رو از نگرانی نجات بده...!

ادامه دارد...

هر کی از دوستان که رمز میخاد بهم بگه تا براش بفرستم!


غیبت!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.